-
قاصدک
دوشنبه 7 فروردینماه سال 1385 13:02
قاصدک غم دارم،غم آوارگی و دربدری،غم تنهایی و خونین جگری قاصدک وای به من،همه از خویش مرا می رانند همه دیوانه و دیوانه ترم می خوانند مادر من غم هاست مهد و گهواره من ماتم هاست قاصدک دریابم!روح من عصیان زده و طوفانیست آسمان نگهم بارانیست قاصدک غم دارم غم به اندازه سنگینی عالم دارم قاصدک غم دارم غم من صحرا هاست افق تیره او...
-
با تو،من
شنبه 5 فروردینماه سال 1385 19:32
وای باران،باران شیشه پنجره را باران شست از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست ای عزیز من بی تو چه سخت است که من جز کلمات چاره دیگری نداشته باشم هر چند عزیزی چون تو دارم و غمی ندارم پس با تو بودن را با نگارش و چهره ات به هم آمیخته و به تو از تو می نویسم: با تو من همه رنگهای این سرزمین را آشنا می بینم با تو آهوان این...
-
می پرستم چشمانت را
سهشنبه 1 فروردینماه سال 1385 18:23
تو را دوست می دارم و نمی دانم چرا شاید این طبیعت ساده و بی آلایش من حد و مرزی برای دوست داشتن نمی شناسد ولی سخت در این مکتوب فرو نشسته ام چه کسی مرا دوست می دارد؟ ای فرشته نازل شده بر چشمانم ای شقایق زندگی ام ای تنها ستاره آسمان قلبم ای زیباترین زیباییهای محبت ای بهانه خواب شبهایم ای تنها نیاز زنده بودنم ای آغاز روز...
-
قصه
شنبه 10 دیماه سال 1384 15:57
امشب به قصه ی دل من گوش می کنی فردا مرا چو قصه فراموش میکنی پاییز ای سرود خیال انگیز پاییز ای ترانه ی محنت بار پاییز ای تبسم افسرده بر چهره ی طبیعت افسونکار
-
گل یخ
شنبه 10 دیماه سال 1384 15:27
اگر گلی را دوست داشته باشید که در ملیونها ستاره فقط یکی از ان یافت شود. انگاه وقتی به ستاره ها نگاه میکند خود را خوشبخت احساس میکند. چنین کسی با خود میگوید :(گل من در یکی از این ستاره هاست...) ولی اگر سرو کله ی گوسفندی پیدا شود و گل او را بخورد برای ان کس مثل اینست که تمام(ستاره ها یک دفعه خاموش شده باشند. خوب آیا...
-
دوست داشتن
شنبه 10 دیماه سال 1384 15:13
اری اغاز دوست داشتن است گرچه پایان راه ناپیداست من به پایان نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست.
-
زندگی
شنبه 10 دیماه سال 1384 15:05
اه ای زندگی منم که هنوز با همه پوچی از تو لبریزم نه به فکرم که رشته پاره کنم نه بر انم که از تو بگریزم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 دیماه سال 1384 14:51
در منی واینهمه از من جدا بامنی ودیده ات سوی غیر بهر من نمانده را گفتگو تو نشسته گرم گفتگوی غیر غرق دلم به سینه میتپد با تو بی قرار و بی تو بی قرار وای از آن دمی که بی خبر زمن برکشی تو رخت خویش از این دیار سایه ی توام هر کجا روی سر نهادهام به زیر پای تو چون تو در جهان نجسته ام هنوز تا که برگزینمش به جای تو!!!!